تبریک هفته پژوهش

 

«کتاب را که باز می کنی دو بال یک پرنده را گشوده ای

پرنده ای که از زمین تو را به شهر های دور تو را به باغ های نور می برد» 

فریدون مشیری

تبریک ولادت پیامبر(ص) و امام جعفر صادق(ع)

 

چه هدیه ای دهم در این روز میلاد بهتر از صلوات بر محمد و آل محمد(علیهم السلام)

سالروز آغاز ولایت صاحب الزمان(ع) مبارک

 

هزارو صد و هفتاد و نهمین سال امامت امام زمان(ع) مبارک. آقاجان روسیاهم که 1110 سال به خاطر بی لیاقتی ما در پس پرده رفتید. آقا جان برای ما دعا کنید ما هم چنان چشم به راه آمدنتان هستیم.

تبریک حلول ماه ربیع الاول

شب اول ماه ربیع الاول، پیامبر (ص) که به اذن خداوند توسط جبرئیل از مکر مشرکان آگاه شدند و بر ایشان وحی شد که برای هجرت عازم شوند. در این هنگام پیامبر(ص)، امیرمومنان(ع) را فراخواند و فرمود: ای علی، جبرئیل بر من هبوط کرد و مرا آگاه نمود که قریش برای کشتن من گرد هم آمده اند و قطعا پروردگارم بر من وحی نمود که از قوم خود هجرت کنم و به سوی غار ثور در حالی که سیاهی شب مرا پوشانده است رهسپار شوم و هم او مرا امر نمود که تو را بر بیتوته ی بر بسترم امر نمایم تا با بودن تو در خوابگاه من اثر هجرت من از مشرکان مخفی بماند. حال تو چه می گویی و چه می کنی؟ علی(ع) عرض نمود آیا به واسطه بیتوته من، شما در آنجا سلامت خواهید بود؟ پیامبر(ص) فرمودند: بله! پس امیر مومنان(ع) تبسمی نمود و به شکرانه خبر پیامبر از سلامتش، خود را به حالت سجده بر زمین افکند و علی(ع) نخستین کسی بود که برای خدا سجده شکر کرد. پس هنگامی که سرش را بلند نمود عرض کرد: ای به فدای تو، بدانچه امر شدی اقدام فرما. پیامبر(ص) فرمود:پس در جایگاه من بخواب و روانداز حضرمی مرا بر خود بیانداز. من تو را آگاه می کنم که خداوند متعال اولیاء اش را به قدر ایمانشان و منزلتشان در دین امتحان می کند. پس شدید ترین مردم از حیث امتحانات الهی انبیا هستند، سپس اوصیای ایشان،سپس به همین ترتیب دیگران. پس خدا تو را ای پسر عمو و مرا امتحان نمود آن چنان که خلیلش ابراهیم و اسماعیل ذبیح را امتحان نمود….

تبریک عید غدیرخم

خدای را سپاس که نعمت را بر ما تمام نمود و به وسیله پیامبرش با معرفی حضرت علی(علیه السلام) و فرزندانش تا امام عصر(عج) برما منت نهاد، تا امام ما و واسطه فیض و برکات الهی بر ما باشند.

 

پیش چشم همه دست پسر بنت اسد/ بین دست پسر آمنه بالا می رفت

گفت: اینبار به پایان سفر می گویم  ” /بارها گفته ام و بار دگر می گویم”  

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است /کهکشان ها نخی از وصلهء نعلین علی است

گفت ساقی من این مرد و سبویم دستش/ بگذارید که یک شمه بگویم دستش _

هر چه در عالم بالاست تصرف کرده/ شب معراج به من سیب تعارف کرده

خاطره سفر به ییلاق جواهر دشت

   و باز چله تابستان است

ظهر تابستان است‌.
سايه ها مي دانند، كه چه تابستاني است‌.
سايه هايي بي لك‌،
گوشه يي روشن و پاك‌،
كودكان احساس‌! جاي بازي اين جاست‌.
زندگي خالي نيست‌:
مهرباني هست‌، سيب هست‌، ايمان هست‌.
آري
تا شقايق هست‌، زندگي بايد كرد.

در دل من چيزي است‌، مثل يك بيشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بي تابم‌، كه دلم مي خواهد
بدوم تا ته دشت‌، بروم تا سر كوه‌.
دورها آوايي است‌، كه مرا مي خواند

 سفر به جواهردشت گیلان

پس از عبور از رودخانه دوآب و جاده جنگلی که خاکی بوده و شیب آن زیاد است با منظره پوشیده شده در ابر ها مواجه می شوید، گویی دره پر از دسته های پنبه شده و شما از بالای کوه آن ها را نظاره می کنید. تماشای طلوع خورشید در خنکای نسیم صبحگاهی که صورتتان را نوازش می دهد. صدای گاو ها در دشت می پیچد و خروس ها و مرغ ها سکوت صبح را می شکنند. گیاهان خودرو در دل دامنه کوه سماموس، گل گاو زبان، کاکوتی، آویشن و… هستند. برف آب شده قله کوه که به  فرودست جاری شده در دل تابستان بسیار سرد است. مردمان صمیمی و مهمان نواز دارد و به علت ارتفاع آن از سطح دریا فقط 5 ماه از سال می توان در آن جا اقامت کرد.

 

تبریک ولادت امام زمان (ع)

 

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم / چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

 

بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی / یازده مرتبه در آینه تکرار شدی

                                                       

 

مصرع ناقص من کاش که کامل می شد/ شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد

شعر در شان تو شرمنده به همراهم نیست / واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست

من که حیران تو حیران توام می دانم / نه فقط من که در این دایره سرگردانم

همه ی عالم و آدم  به تو می اندیشد / شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد

در زمین هستی و آن سو تر از افلاک تویی / علّت خلق زمین ای پدر خاک تویی

کعبه از راز جهان، راز خدا آگاه است / راز ایجاز خدا نقطه بسم الله است

کعبه افتاده به پایت، سر راهت، سر مست / « پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»

کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید / خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید

کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت / قلم خواجه شیراز کم آورد نوشت:

«ناگهان پرده بر انداخته ای یعنی چه / مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است / کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی است

روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید / « ها علیٌ بشرٌ کیف بشر» می گوید

می رود قصه ما سوی سر انجام آرام / دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود / روح از پیکره ی کعبه برون آمده بود

روشنا ریخت به افلاک حلولش آن روز / کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز

عشق او بر دل سنگی حرم غالب شد / قبله مایل به علی بن ابی طالب شد

 از دل خانه علی رفت و حرم با او رفت / کعبه در بدرقه اش چند قدم با او رفت

قفس کعبه، شکست است دم پرواز است / برو از کعبه که آغوش محمّد(ص) باز است

                                                                                                                                         سیّد حمیدرضا برقعی

تلنگر

تظاهر یه دانایی

من هم سالها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی سالها زیسته ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه ای گذاشته ام و کتاب انسان تک ساحتی هربرت مارکوزا را بی آن که خوانده باشم، طوری  دست گرفته ام کهدیگران جلد آن را ببینند و بگویند فلانی چه قدر می فهمد. اما بعد ناچار شدم رو در بایستی را با خودم،نخست با خودم بعد با دیگران کنار بگذارم و عمیقا بپذیرم که

  «تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمی شود»

متن بالا دست نویسی بود از شهید سید مرتضی آوینی

که در همین چند جمله تلنگری عمیق بر ما می زند.

به مناسبت سالگرد شهات سید مرتضی آوینی

برگ درختان سبز در نظر هوشیار/ هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

بهار آمد و شمشاد ها جوان شده اند

             پرندگان مهاجر ترانه خوان شده اند