موضوع: "ادبی"

بهاران خجسته باد

 

رقص این چلچله‌ها، وین همه آوا و نوا

همه گویند که: از راه رسیده‌ست بهار

کاروانِ گل و زیبایی و شادی در راه

سخت در جلگه‌ی پر برف دویده‌ست بهار

عشق و شادابی و نور و نفس و شور و امید

همه را بهر تو بر دوش کشیده‌ست بهار

ارمغانی‌ست که هر سال به ایثار و نثار

مهربانانه سر راه تو چیده‌ست بهار

بیدُ بن غرق جوانه‌ست و به رقص آمده است

از در و بام و هوا بس که شنیده‌ست بهار!

خیز و آغوش در آغوش لطیفش بگشای

روح هستی‌ست که جان‌بخش وزیده‌ست بهار

چشم بیدار بر این تلخی ایام ببند

خواب‌هایی شکرین بهر تو دیده‌ست بهار

 فریدون مشیری

نیمه شعبان ۱۴۴۴ و تولد ۱۱۸۹ سالگی امام زمان علیه السلام

 

 ای غایب از نظر که شدی همنشین دل

می گویمت دعا و ثنا می فرستمت

حدیثِ دوست نگویم مگر به حضرتِ دوست که آشنا، سخنِ آشنا نگه دارد

    🦋 دست از طلب مدار که دارد طریق عشق

                                        از پا فتادنی که به منزل برابرست⚘️

السلام علیک یا فاطمه معصومه سلام الله علیها

 

مرغ دلم راهی قم می شود/در حرم امن تو گم می شود

عمه سادات سلام علیک/روح عبادات سلام علیک

 کوثر نوری به کویر قمی/آب حیات دل این مردمی

عمه سادات بگو کیستی؟ / فاطمه یا زینب ثانیستی؟

از سفر کرب و بلا آمدی؟ /یا که به دنبال رضا آمدی؟

من چه کنم شعله داغ تو را/ درد و غم شاهچراغ تو را

کاش شبی مست حضورم کنی/ باخبر از وقت ظهورم کنی

به مناسبت ششم ربیع الاول، زادروز جلال‌الدین محمد بلخی

 

 روزها فکر من اینست و همه شب سخنم/ که چرا غافل از احوال دل خویشتنم


از کجا آمده‌ ام آمدنم بهر چه بود/ به کجا می‌ روم آخر ننمایی وطنم


مانده‌ ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا/ یا چه بودست مراد وی ازین ساختنم


جان که از عالم علوی ست یقین می‌ دانم/ رخت خود باز برآنم که همان‌جا فکنم


مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک/ دو سه روزی قفسی ساخته‌ اند از بدنم


ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست/ به هوای سر کویش پروبالی بزنم

مولانا

هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب/ باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور

 

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل/ تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

 

 

مهم نیست اولین باشی مهم اینِ که بهترین خودت باشی

 

تو چه دانی تا درین بحر عمیق


سنگ ریزه قدر دارد یا عقیق

کس عسل بی نیش از این دکان نخورد/ کس رطب بی خار از این بستان نچید

 

لطف است در لباس قهر

بسیاری از کمالات است که جز در مواجهه با سختیها و شدائد،

جزء در میدان مبارزه و پنجه نرم کردن با حوادث،

جزء در روبرو شدن با بلایا و مصائب حاصل نمی شود.

این گونه امور را نباید قهر و خشم شمرد، لطف است در شکل قهر.

بیست گفتار، ص۱۴۷

مقام عیش میسر نمی شود بی رنج

بلی به حکم بلا بسته اند عهد الست

به عزم مرحله عشق، پیش نه قدمی / که سود ها کنی ار این سفر توانی کرد

تقویت اراده

اراده هر مقدار که قوی تر باشد، بر اختیار انسان افزوده می شود

و انسان بیشتر مالک خود و کارخود و سرنوشت خود می شود.

اراده قوه اجرائی عقل است.

انسان باید کاری کند که اراده در وجودش تقویت شود.

تعلیم و تربیت در اسلام، ص۲۱۳

از کیمیای مهر تو، زر گشت روی من / آری به یُمن لطف شما خاک زر شود

 

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
 
خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد
آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی
 
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی

حافظ

1 3 4