بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی / یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد/ شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد
شعر در شان تو شرمنده به همراهم نیست / واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست
من که حیران تو حیران توام می دانم / نه فقط من که در این دایره سرگردانم
همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد / شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد
در زمین هستی و آن سو تر از افلاک تویی / علّت خلق زمین ای پدر خاک تویی
کعبه از راز جهان، راز خدا آگاه است / راز ایجاز خدا نقطه بسم الله است
کعبه افتاده به پایت، سر راهت، سر مست / « پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»
کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید / خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت / قلم خواجه شیراز کم آورد نوشت:
«ناگهان پرده بر انداخته ای یعنی چه / مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است / کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی است
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید / « ها علیٌ بشرٌ کیف بشر» می گوید
می رود قصه ما سوی سر انجام آرام / دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود / روح از پیکره ی کعبه برون آمده بود
روشنا ریخت به افلاک حلولش آن روز / کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز
عشق او بر دل سنگی حرم غالب شد / قبله مایل به علی بن ابی طالب شد
از دل خانه علی رفت و حرم با او رفت / کعبه در بدرقه اش چند قدم با او رفت
قفس کعبه، شکست است دم پرواز است / برو از کعبه که آغوش محمّد(ص) باز است
سیّد حمیدرضا برقعی
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط zahir در 1396/01/28 ساعت 11:55:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |