و اندر دل آتش درآ؛ پروانه شو، پروانه شو.
درست زمانی که کرم ابریشم گمان می کرد که
زندگی اش تمام شده
و فشار پیله در حال خفه کردن اوست.
پیله گشوده شد
و شروع به پرواز کرد.
سختی های ما مثل پیله اند.
و وجودشان برای تکامل لازم است…
قفلی بُوَد میل و هوا؛ بنهاده بر دلهای ما.
مفتاح شو؛ مفتاح را دندانه شو؛ دندانه شو.
بِنْواخت نورِ مصطفی، آن اُستُنِ حنّانه را؛
کمتر ز چوبی نیستی؛ حنّانه شو؛ حنّانه شو.
مولانا دیوان شمس غزل2131
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط zahir در 1403/02/29 ساعت 04:47:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید