السلام علیک یا فاطمه معصومه سلام الله علیها

 

مرغ دلم راهی قم می شود/در حرم امن تو گم می شود

عمه سادات سلام علیک/روح عبادات سلام علیک

 کوثر نوری به کویر قمی/آب حیات دل این مردمی

عمه سادات بگو کیستی؟ / فاطمه یا زینب ثانیستی؟

از سفر کرب و بلا آمدی؟ /یا که به دنبال رضا آمدی؟

من چه کنم شعله داغ تو را/ درد و غم شاهچراغ تو را

کاش شبی مست حضورم کنی/ باخبر از وقت ظهورم کنی

به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

 

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
 
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران

به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
 
ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس

یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
 
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید

تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
 
به هر دیگی که می‌جوشد میاور کاسه و منشین

که هر دیگی که می‌جوشد درون چیزی دگر دارد
 
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد

نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
 
بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان

میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد
 
بنه سر گر نمی‌گنجی که اندر چشمه سوزن

اگر رشته نمی‌گنجد از آن باشد که سر دارد
 
چراغست این دل بیدار به زیر دامنش می‌دار

از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد
 
چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمه‌ای گشتی

حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد
 
چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی

که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد

ضرورت خودسازی در حکمت ۷۳ نهج البلاغه

 

امام  علی علیه السلام: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ إماماً فَلْيَبْدَأ بِتَعْليمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْليمِ غَيْرِهِ وَلْيَكُنْ تَأديبُهُ بِسيرتِهِ قَبْلَ تَأديبِهِ بِلِسانِهِ وَمُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَمُؤدِّبُها أحَقُّ بِالإجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النّاسِ وَمُؤدِّبِهِمْ»

آن که خود را پیشوای مردم سازد پیش از تعلیم دیگری،

باید به ادب کردن خویش بپردازد

و پیش از آن که به گفتار تعلیم فرماید باید به کردار ادب نماید

و آن که خود را تعلیم دهد و ادب اندوزد،

شایسته تر به تعظیم است از آن که دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد. 

نهج البلاغه، حکمت ۷3

دو صد گفته ، چون نیم کردار است

به مناسبت ولادت نبی مکرم صلوات الله علیها

 

ماه فروماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
 
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد
 
وعدهٔ دیدار هر کسی به قیامت
لیلهٔ اسری شب وصال محمد
 
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد
 
عرصهٔ گیتی مجال همت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد
 
وآنهمه پیرایه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد
 
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد
 
شمس و قمر در زمین حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد
 
شاید اگر آفتاب و ماه نتابند
پیش دو ابروی چون هلال محمد
 
چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمی‌گیرد از خیال محمد
 
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد

سعدی

به مناسبت ششم ربیع الاول، زادروز جلال‌الدین محمد بلخی

 

 روزها فکر من اینست و همه شب سخنم/ که چرا غافل از احوال دل خویشتنم


از کجا آمده‌ ام آمدنم بهر چه بود/ به کجا می‌ روم آخر ننمایی وطنم


مانده‌ ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا/ یا چه بودست مراد وی ازین ساختنم


جان که از عالم علوی ست یقین می‌ دانم/ رخت خود باز برآنم که همان‌جا فکنم


مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک/ دو سه روزی قفسی ساخته‌ اند از بدنم


ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست/ به هوای سر کویش پروبالی بزنم

مولانا

هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب/ باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور

 

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل/ تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

 

 

مهم نیست اولین باشی مهم اینِ که بهترین خودت باشی

 

تو چه دانی تا درین بحر عمیق


سنگ ریزه قدر دارد یا عقیق

کس عسل بی نیش از این دکان نخورد/ کس رطب بی خار از این بستان نچید

 

لطف است در لباس قهر

بسیاری از کمالات است که جز در مواجهه با سختیها و شدائد،

جزء در میدان مبارزه و پنجه نرم کردن با حوادث،

جزء در روبرو شدن با بلایا و مصائب حاصل نمی شود.

این گونه امور را نباید قهر و خشم شمرد، لطف است در شکل قهر.

بیست گفتار، ص۱۴۷

مقام عیش میسر نمی شود بی رنج

بلی به حکم بلا بسته اند عهد الست

به گفتگوی تو خیزم، به جستجوی تو باشم

عالم، هر بامداد که بیدار می شود 

در جستجوی علم است؛ می رود تا علمش را افزون کند.

زاهد هر بامداد که بلند می شود

در جستجوی زهد است؛ می رود تا زهدش را زیاد کند.

اما جوانمرد هر بامداد که بر می خیرد در جستجوی عشق است؛

می رود تا دلی را شاد کند

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

اسراف وقت از اسراف مال زیانبار تر ست.

بچه ها را باید طوری تربیت کرد که حس احترام به وقت در آنها پیدا شود.

کسی که از لحاظ وقت منظم است، در نظر دیگران، خودش و کارش محترم است.

حکمت و اندرز ها، ج۲، ص۱۹۵

 

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست


زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست


رود دنیا جاریست


زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

 
مداحی های محرم