شعر عاشورا
به نام نامی سر، باسمه تعالی سر / بلند مرتبه پیکر، بلند بالا سر
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد / که بنده تو، نخواهد گذاشت، هرجا سر
قسم به معنی لایُمکِنُ الفرار از عشق / که پرشده است جهان، از حسین سر تا سر
نگاه کن به زمین! ما رایتُ الا تن/ به آسمان بنگر! ما رایتُ الا سر
سری که با خودش آورد بهترین ها را / که یک به یک همه بودند سروران را سر
زُهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان / حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر
سپس به معرکه عابس”اَجَنَّنی” گویان / درید پیرُهن از شوق و زد به صحرا سر
بنازم “اُم وهب” را، به پاره تن گفت: / برو به معرکه با سر، ولی میا با سر
خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید / گذاشت آخر سر روی پای مولا سر
چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید / به روی چادر زهرا، گذاشت سقا سر
در این قصیده ولی، آن که حُسن مطلع شد / همان سری است که بُرده برای لیلا سر
سری که احمد و محمود بود سر تا پا / همان سری که خداوند بود، پا تا سر
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد/ پر از علی شود آغوش دشت، سر تا سر
امام غرق به خون بود و زیز لب می گفت: / به پیشگاه تو آورده ام خدایا سر
میان خاک، کلام خدا مقطعه شد/ میان خاک؛ الف، لام،میم، طا، ها، سر
حروف اطهر قرآن و نعل تازه اسب / چه خوب شد که نبوده است بر بدن ها سر
میان معرکه سرگرم فضل و بخشش بود / به هر که هرچه دلش خواست داد، حتی سر
و جنگ تن به تن آفتاب و پیکر او / ادامه داشت ادامه، سه روز اما سر
جدا شده است و سر از نیزه ها در آورده است / جدا شده است و نیفتاده است از پا سر
صدای آیه ی کهف الرقیم می آید / بخوان، بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام / که آفتاب برآورد از کلیسا سر
عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت: / به چوب، چوبه محمل، نه با زبان با سر
دلم هوای حرم کرده است می دانی ؟ / دلم هوای دو رَکعت نماز بالا سر
حمیدرضا برقعی
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط zahir در 1395/07/26 ساعت 05:03:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1395/07/26 @ 07:39:34 ب.ظ
مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو]
شعری سوزناک بود