موضوع: "مذهبی"

تبریک ولادت امام زمان (ع)

 

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم / چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

 

بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی / یازده مرتبه در آینه تکرار شدی

                                                       

 

مصرع ناقص من کاش که کامل می شد/ شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد

شعر در شان تو شرمنده به همراهم نیست / واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست

من که حیران تو حیران توام می دانم / نه فقط من که در این دایره سرگردانم

همه ی عالم و آدم  به تو می اندیشد / شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد

در زمین هستی و آن سو تر از افلاک تویی / علّت خلق زمین ای پدر خاک تویی

کعبه از راز جهان، راز خدا آگاه است / راز ایجاز خدا نقطه بسم الله است

کعبه افتاده به پایت، سر راهت، سر مست / « پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»

کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید / خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید

کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت / قلم خواجه شیراز کم آورد نوشت:

«ناگهان پرده بر انداخته ای یعنی چه / مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است / کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی است

روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید / « ها علیٌ بشرٌ کیف بشر» می گوید

می رود قصه ما سوی سر انجام آرام / دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود / روح از پیکره ی کعبه برون آمده بود

روشنا ریخت به افلاک حلولش آن روز / کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز

عشق او بر دل سنگی حرم غالب شد / قبله مایل به علی بن ابی طالب شد

 از دل خانه علی رفت و حرم با او رفت / کعبه در بدرقه اش چند قدم با او رفت

قفس کعبه، شکست است دم پرواز است / برو از کعبه که آغوش محمّد(ص) باز است

                                                                                                                                         سیّد حمیدرضا برقعی

برگ درختان سبز در نظر هوشیار/ هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

بهار آمد و شمشاد ها جوان شده اند

             پرندگان مهاجر ترانه خوان شده اند

برورق سبز برگ خطّ خدا را بخوان !

گفت پیغمبر به اصحاب کبار / تن مپوشانید از باد بهار

کانچه با برگ درختان می کند / با تن و جان شما آن می کند

تبریک ولادت حضرت فاطمه الزهرا (س)

 

نه مثل ساره ای و مریم، نه مثل آسیه و حوا

فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت زهرا(س)

اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری

شبیه آیه تطهیری شبیه سوره ی اعطینا

تسلیت شهادت حضرت فاطمه الزهرا (علیها السلام)

 

 

دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی/ افتاده نخ چادر او دست نسیمی

تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم/ با دست خودش داده اناری به یتیمی

حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را / بخشیده به همسایه، چه قرآن کریمی

در خانه ی زهرا همه معراج نشینند/ آن جا که به جز چادر او نیست گلیمی

ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم / می سوخت حریم دل مولا، چه حریمی

آتش مزن آتش، در و دیوار دلش را / جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی

حالا نکند پنجره را وا بگذاریم / پرپر شود آن لاله زخمی به نسیمی

                                                                                                 سید حمیدرضا برقعی

تبریک شب یلدا

 

 

                   حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس/ دربند آن مباش که نشنید یا شنید

تبریک ولادت رسول گرامی اسلام

 

خدای را سپاس که انسانی چون محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) را آفرید،

تا ترجمان کمال انسانیت برایمان باشد.

زیارت ناحیه امام زمان(ع) از وقایع عاشورا سخن می گوید

 

دوباره ناحیه می خوانم از زیارت ها /  صدای گریه می آید میان این خط ها

کسی گریسته در این خطوط می دانم /  که بغص کرده در آن صامت و مصوت ها

کسی که بیشتر از هر کسی گریسته است / سیاه پوش تر از تکیه ها و هیئت ها

کسی که بیشتر از هر کسی محرم را / نفس کشیده و بوییده است مدت ها

و قرن هاست که او روضه ی عمویش را / گریسته است به مانند رود ها…شط ها

که نهر علقه هم گریه می کند با او / و آب می شود آن مشک از خجالت ها

تمام ناحیه* را گریه می کنم با او  / صدای اوست که می آید از روایت ها

مگر که او هم از آن جمع شاهدان بوده است / چه قدر خوب خبر دارد از شهادت ها

و گفته است از آن اسب و یال خونینش/ که زین خالی او می کند حکایت ها

به دست باد پریشان شده است موی حرم / سپید گشته از این رنج ها… اسارت ها

چگونه شرح دهم این غزل مجالش نیست / صدای گریه می آید میان این خط ها

 

شعر عاشورا

 

به نام نامی سر، باسمه تعالی سر / بلند مرتبه پیکر، بلند بالا سر

فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد / که بنده تو، نخواهد گذاشت، هرجا سر

قسم به معنی لایُمکِنُ الفرار از عشق / که پرشده است جهان، از حسین سر تا سر

نگاه کن به زمین! ما رایتُ الا تن/ به آسمان بنگر! ما رایتُ الا سر

سری که با خودش آورد بهترین ها را / که یک به یک همه بودند سروران را سر

زُهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان / حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر

سپس به معرکه عابس”اَجَنَّنی” گویان / درید پیرُهن از شوق و زد به صحرا سر

بنازم “اُم وهب” را، به پاره تن گفت: / برو به معرکه با سر، ولی میا با سر

خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید / گذاشت آخر سر روی پای مولا سر

چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید / به روی چادر زهرا، گذاشت سقا سر

در این قصیده ولی، آن که حُسن مطلع شد / همان سری است که بُرده برای لیلا سر

سری که احمد و محمود بود سر تا پا / همان سری که خداوند بود، پا تا سر

پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد/ پر از علی شود آغوش دشت، سر تا سر

امام غرق به خون بود و زیز لب می گفت: / به پیشگاه تو آورده ام خدایا سر

میان خاک، کلام خدا مقطعه شد/ میان خاک؛ الف، لام،میم، طا، ها، سر

حروف اطهر قرآن و نعل تازه اسب / چه خوب شد که نبوده است بر بدن ها سر

میان معرکه سرگرم فضل و بخشش بود /  به هر که هرچه دلش خواست داد، حتی سر

و جنگ تن به تن آفتاب و پیکر او / ادامه داشت ادامه، سه روز اما سر

جدا شده است و سر از نیزه ها در آورده است / جدا شده است و نیفتاده است از پا سر

صدای آیه ی کهف الرقیم می آید / بخوان، بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر

بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام / که آفتاب برآورد از کلیسا سر

عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت: / به چوب، چوبه محمل، نه با زبان با سر

دلم هوای حرم کرده است می دانی ؟ / دلم هوای دو رَکعت نماز بالا سر

حمیدرضا برقعی

1 3 4